سرزمین انتظار

امام مان سال هاست که منتظرماست...یارآقاباشید

سرزمین انتظار

امام مان سال هاست که منتظرماست...یارآقاباشید

مهدیا

مهدیا‏”‏
همه آبادنشینان زخرابی ترسند,
من خرابت شدم ودم به دم آبادترم؛
‏*‏اللهم عجل الولیک الفرج‏*‏
::
::
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پراز آدمهاست
پس چرا مهدی زهرا تنهاست…؟ !
اللهم عجل لولیک الفرج

امام عصر


گفته بودی که چرا محو تماشای منی

و آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

برادری

برادری به تعداد نیست,به وفاداری است...


یوسف یازده برادر داشت و حسین تنها عباس

چادرت راهم محکم بگیر


رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.

چه امضا بکنی ،چه امضا نکنی،من میرم!

اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست.

شاید هم جنازه ام پیدا نشه!

در دل مادر آشوبی به پا شد.

رضایت نامه را امضا کرد.

پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت.

-جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی .

بیهوش نشی هااا

چــــــــادرت را هم محکم بگیر!


تو چه با غیرت نگران چــــــــادر مادرت بودی
و مردان شهر من چه راحت چـــــــــــــــادر از سر زنانشان برداشتند.
من از گفتن شرمنده ام شرم دارم!

می ترسم

من ازاشکی که می ریزدزچشم یارمی ترسم

ازآن روزی که اربابم شود بیمارمی ترسم

همه ماندیم درجهلی شبیه عهد دقیانوس

من ازخوابیدن منجی درون غار می ترسم

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند

من ازگرداندن یوسف سر بازار می ترسم

همه گویند این جمعه بیا ، امّا درنگی کن

ازاین که باز عاشورا شود تکرارمی ترسم

شده کارحبیب من سحرها بهر من توبه

ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم

تمام عمر،خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم

شنیدم روز و شب ازدیده ات خون جگر ریزد

من از بیماریِ آن دیدۀ خونبار می ترسم

به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من

مرا تنها میان قبرخود نگذار می ترسم

دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن

من ازنفرین و ازعاق پدر بسیارمی ترسم

هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم

زهجرانت نترسیدم ولی این بارمی ترسم

دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بسطم

من از بیچارگیّ آخر این کارمی ترسم

جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران

من ازاشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم